داماد خانواده : موجودیست بسیار مظلوم، قبل از دامادی منت بسیار کشیده، بسیار گردن کج کرده تا سر انجام بععععععععععله را گرفته، اما همواره انگ به غلامی پذیرفته شدن را به همراه داشته و خانواده عروس او را به عنوان عضوی تحمیلی دانسته و به رسمیت نمی شناسند.
پدر زن : موجودیست از جنس داماد، اما آبش با داماد در یک جوی نرفته و همواره به داماد به چشم دزد ناموس نگاه می کند که دختر دردانه اش را از چنگ بابا درآورده...
برادر زن : موجودیست دو رو از جنس داماد، غالباً سیاست یک بام و دو هوا را دارد، برای داماد از جنس پدرزن بوده و در جایی دیگر خود داماد است و به مشقات دامادی گرفتار.
خواهر زن : از او به عنوان نان زیر کباب هم یاد شده، نقشی دوگانه دارد، گاه مرهم درد است و گاه سوهان روح.
باجناق : همسر خواهر زن را گویند، موجودیست منافق و رقیبی سرسرخت و ملاکی برای سنجش و قیاس، اعمال و رفتارش همواره بر زندگی شما سایه افکنده و بر روی اعصابتان پارازیتهایی با طول موج متوسط ارسال میکند. آهنگ تغییر در زندگی شما تابعیست جبری از تغییرات زندگی او، که بر اساس میزان و کیفیت تغییرات مورد سنجش قرار میگیرید.
و اما
مادر زن : وزیر جنگ، مسئول براندازی نرم، حاکم خانوادهی همسر، مخرج مشترک نظر اعضای خانوادهی همسر که از نفوذی ویژه برخوردار بوده و اگر با سیاست دم او را ببینید همهی مشکلات سهل میشوند و در غیر این صورت زندگی به کامتان تلخ گشته و به این نتیجه خواهید رسید که ازدواج بزرگترین اشتباه یک مرد است !
و سر انجام
عروس خانواده : موجودیست لطیف و دوست داشتنی که به ناز و کرشمه شهرهی آفاق است، لباسی سپید در بر کرده و به سان فرشتهها میماند، بدی در او جایی ندارد و هر چه بدیست از اعضای خانوادهی اوست، سلاحی مرگبار دارد که مهریه نامند و به ارادهای داماد را از گیتی ساقط کرده و روزگارش سیاه کند